استاد گرانقدر دکتر ناصر کاتوزیان در جایی*، چنین حکایت کرده اند که:
"روزی به عیادت مرحوم دکتر عبدالحسین علی آبادی استاد فقید دانشکده حقوق و علوم سیاسی، که مدتها دادستان کل کشور بود و به من نیز مرحمتی پدرانه داشت، رفته بودم. او در بستر بیماری بود؛ بستری که دیگر از آن برنخاست. با دیدن من و یکی از دوستان به زحمت جای خود نشست و، با ملاحظه یکی از آخرین نوشته هایم که به همراه داشتم برق شادی را در چشمان بی فروغش خواندم. پیر فرزانه و دانشمند، در همان وضع بیماری نیز از این که می دید نسل بعد از او دنباله کار را رها نکرده است و شعله عشق به عدالت هنوز هم جرقه هایی دارد، خوشحال و راضی بود. از هر دری سخن رفت تا نوبه به لزوم تقوای قاضی و ترس از عدل الهی رسید. ناگهان مردی که به عدالت خواهی و وسعت معلومات شهره بود چهره درهم کرد. ما از حسن شهرت و توفیق ایشان می گفتیم و او می کوشید قطره اشکی را، که همچون مروارید غلطان بر گوشه چشمانش می درخشید و حکایت از دلی گرم می کرد، در سایه لبخندی عارفانه پنهان سازد. سرانجام با لحنی آرام و در پناه همان لبخند حزن آلود گفت:
«مدتها پیش، در پرونده ای که دادگاه جنایی حکم به اعدام داده بود و برای رسیدگی تمیزی در دیوان عالی مطرح می شد، بر مبنای شواهد ظاهری، درخواست ابرام حکم را کرده ام و بیم از آن دارم که تمام حقیقت را ندیده باشم و خطای من به هدر رفتن خون بی گناهی کمک کرد خاطرات یک خیر...
ما را در سایت خاطرات یک خیر دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 1yekkhayyer2 بازدید : 86 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1396 ساعت: 10:18